رمان نو ورنر هرتزوگ، دنیای گرگ و میش، داستان سرباز ژاپنی جنگ جهانی دوم را روایت می نماید که از تسلیم شدن خودداری نموده بود - وبلاگ نرم افزار سریر

به گزارش وبلاگ نرم افزار سریر، ژاپن در 15 آگوست 1945 شکست در جنگ جهانی دوم پذیرفت. اما بعضی از سربازان ژاپنی از تسلیم شدن خودداری کردند و هر کدام به روش خود برای دهه ها به جنگیدن ادامه دادند. مشهورترین آن ها ستوان اونودا هیرو بود که در فیلیپین برای انجام حملات چریکی پنهان شد - ابتدا با چند سرباز دیگر و در نهایت به تنهایی - او تا سال 1974 به اختفا ادامه داد.

اونودا پس از بازگشت به میهن خود مشهور شد و هواداران او هم میهنان ژاپنی او نبودند. در سال 1997، ورنر هرتزوگ در هنگام برگزاری یک اپرا، فقط از او بود که دعوت کرد.

حالا اونودا سوژه یکی از آخرین پروژه های هرتزوگ شده که یک فیلم نیست، بلکه رمانی است به نام دنیای گرگ و میش The Twilight World. هرتزوگ به زبان آلمانی، که در آن داستان دیدار خود با اونودا و تجربه طولانی اونودا در فیلیپین را روایت نموده است. این کتاب به وسیله مترجم-منتقدی به نام مایکل هافمن به انگلیسی ترجمه شده است.

هرتزوگ از اینکه از رفتار این سرباز به صورت یک شوخی و یک رفتار عجیب خودداری می نماید. او به وضوح مجذوب شرایط پوچ این قهرمان است و بعلاوه مصمم است از حیثیت مردی دفاع کند که چاره ای جز دوام در یک ماموریت غیرممکن نداشت.

هشت سال پس از مرگ او در سن 91 سالگی، اونودا همچنان یک چهره عمومی محبوب است و موضوع ویدیو های تاریخی است که میلیون ها نفر آن را دیده اند.

بعلاوه سال گذشته فیلمی با عنوان Onoda: 10,000 Nights of the Jungle به وسیله یک کارگردان فرانسوی به نام آرتور هراری در خصوص او ساخته شد.

خیلی های ما وقتی نخستین بار از وجود چنین سربازی آگاه شدیم، شاید تصور کردیم که او نماد میهن پرستی افراطی یا اطاعت کورکورانه است. این تفسیرها را در شرایطی از کار او داشتیم که خبری از نبردهای شبح وار چریکی نداشتیم و حادثه را در به اصطلاح در ظرف زمان و مکانش ندیده بودیم.

اما الان به یاری اثر ورنر هرتزوگ که در 14 ژوئن وارد قفسه های کتایفروشی ها می گردد، می توانیم طور دیگری به این داستان نگاه کنیم.

بخوانید:

ایوان کلیما، نویسنده ای در جستجوی روشنایی

فیلیپ راث -نویسنده مشهور آمریکایی- جایی در خصوص ایوان کلیما گفته است: در طی سال های نخست دهه هفتاد، وقتی که هر بهار برای مسافرت به پراگ می رفتم، ایوان کلیما استاد اصلی و حقیقی من بود. او مرا به دور و بر شهر می برد و در کیوسک های گوشه خیابان، نویسندگانی را به من نشان می داد که سیگار می فروختند،…